محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

شازده کوچولو فرمانروای قلب من

خداحافظی

سلام پسرم چند لحظه قبل بابایی از داخل هواپیما زنگ زد و خداحافظی کرد این هم آخرین تماس با خط ایران حالا باید منتظر شماره کربلا باشم تا روی گوشیم بیافته  خدانگهدارت باشه بابایی. ...
6 خرداد 1390

مادر

                    سلام دوستای گلم   روزتون مبارک مامانهای مهربون ...
6 خرداد 1390

همدم من

سلام پسر گلم ، همدم من ، مرد خونه من ...... واااااای محمدرضای نازنینم  بغض بدجوری گلومو آزار میده ، 5دقیقه پیش بابایی رو بدرقه کردم و مثل همیشه یهو یه بار سنگین نشست رو دلم ، هر چند توی این یکسال یاد گرفتم باشرایطم کنار بیام چون جزیی از زندگیمه و نباید با اون جنگید ولی خب ما زنهای ایرونی جدای با احساس بودنمون یه کم خودآزاری داریم وقتی الان رفتم توی اتاق کار بابات و وسایلشو دیدم قلبم همچین فشرده شد یا اینکه ادکلن بیچاره اش رو توی هوا اسپری میکنم تا بوی عطرش همه خونه رو پر کنه و وجودش رو احساس کنم ........ هیییییی این نیز بگذرد دعا میکنم همه ی کسانی که برای ساختن زند...
6 خرداد 1390

بابایی فردا میره

سلام پسر نازنینم الان که مینویسم شما و بابایی بالا دارین حموم میکنین و صدای خنده و شادی تو در حال آب بازی همه خونه رو پر کرده و اما من غمگین و با دلی گرفته در حال نوشتن ، آخه بابایی فردا میره و چقدر زود گذشت این روزها.بیشترین سختی امشب و فرداست چون خداحافظی برای من لحظه تلخیه و بعدش هم جواب دادن به تو وقتیکه بیدار میشی و میبینی بابات نیست و حسابی دلت میگیره ، ولی من تمام سعی خودم رو میکنم که بهت سخت نگذره و با توکل به خدای مهربون زندگی رو پیش خواهیم برد ، از همین فردا شمارش معکوس میگذاریم برای اومدن بابایی ، این کار همیشگیه منه از اولین روزی که میره با خودم میگم خب 29روز دیگه میاد چشم رو هم بذارم تموم میشه ، عمر آدمی خیلی زود ...
5 خرداد 1390